اولین دیدار
به نام خالق بهترین ها سلام عزیزم امروز دیدمت ! امروز نوبت سونوگرافی بود.دیشب تا صبح خوابم نبرد و همش خواب میدیدم(زبونم لال) برات یک اتفاقی افتاده!!! خلاصه امروز رفتم سونو هر لحظه که به نوبتم نزدیک میشد پر از غم میشدم آخه از سونوخاطره بدی داشتم بالاخره نوبتم شد و رفتم روی تخت خوابیدم!!!! آقای دکتر با مهربونی پرسید:بچه چندمته؟ گفتم:دوم بعد باز دوباره پرسید:سزارین بود یا طبیعی؟ منم زدم زیر گریه و گفتم تو شکمم مرد!!!!! بعد با نگرانی پرسیدم :این چی؟سالمه؟ آقای دکتر سریع گفت:بله عزیزم و صدای قلبت رو برام گذاشت!!! اشکام می ریخت باور نمیکردم!مثل صدای پاهای یک لشکر اسب بود! بعد هم مانیتور رو برام چرخوند و گفت:فلش رو...
نویسنده :
نفیسه
20:38